عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



 

پيـرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانـو روی صندلی اتوبوس نشسته

بـــــــــود.دختـــری جـوان،روبـه روی او،چشــم از گل ها بـرنمی داشت

وقتی به ايستگاه رسيدند،پيــرمرد بلند شد،دستـه گل را به دختــر داد

و گفت:
می دانم از اين گل ها خوشت آمده است.به زنـــــــــــــم می گويم كه

دادم شان به تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دستـه گل را پذيـرفت و

پيــــــــــرمـرد را نگاه كــرد كه از پلـه‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد
قبرستان كوچک شهر می شد





:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 690
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 21 تير 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com